به ياد شهدايی كه عاجزانه از خداوند درخواست مینمودند كه پيكرهایشان در كوهها و بيابانها غريبانه و مظلومانه بر زمين بماند تا مقتدای راستين صديقه اطهر سلام الله عليها باشند.
پيكرهای مطهری كه بدنهای قطعه قطعه شان همچون سرور شهيدان، حضرت ابی عبدالله الحسين عليه السلام در بيابانها باقی ماند تا سندی شود بر مظلوميت ياران خمينی.
به گزارش گروه عقیدتی سیاسی پایگاه اطلاعرسانی و خبری تحلیلی افق سیستان شهيد خلبان ‘محمدامين ميرمرادزهي’ در سال ۱۳۳۲ در خانوادهای متدين در روستای ‘سيب’ از توابع شهرستان سراوان ديده به جهان گشود.
چون به عنوان اولين فرزند خانواده محسوب ميشد كه خدا به ايشان عطا كرده بود، باعث شادی و مسرت و اميدواری همه گرديد. ادب، مهربانی، خوشبرخوردی و خوشچهره بودنش در زمان كودكی، تحسين همه را برانگيخته بود.
وي داراي بدني تنومند و قدي بلند بود و علاقه زيادي به انجام كارهاي سنگين داشت. عاشق خلباني بود و پس از مطلع شدن از پذيرش و استخدام هوانيروز، به همراه يكي از هم استانيهاي خود به نام “حسين پهلوان”، در دانشكده خلباني نيروي زميني ارتش به عنوان دانشجوي خلباني هليكوپتر كبري پذيرفته شد. دوران تحصيل را در تهران با موفقيت و به عنوان يكي از بهترين خلبانان و چتربازان به پايان رسانيد. پس از آن در گروه رزمي و پشتيباني هوانيروز اصفهان مشغول به خدمت شد. در آنجا از خلبانان موفق و توانمند و مسئوليتپذير آنجا به حساب ميآمد.
در هنگام پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي به همراه ديگر همراهانش نقش ارزندهاي در پيشبرد اهداف انقلاب ايفا نمود. از ابتداي شروع درگيري كردستان، در مبارزه و سركوبي شرارتها نقشآفريني بسزايي داشت و موفق شد با كمك همسنگرانش منطقه را از شر دشمنان معاند خارجي و فريبخوردگان داخلي پاكسازي كند.
با شروع جنگ تحميلي توسط رژيم بعثي عراق عليه مرز و بوم اسلاميمان، با ميل و اشتياق و افتخار در جبهه حضور يافت و در نبرد حق عليه باطل تلاشها و رشادتهاي فراوان از خود بروز داد. همرزمانش شهامت و دليري و تلاش وافر و علاقه شديد او به دفاع از خاك عزيز كشورمان و رشادتها و از خودگذشتگيهايش را نشانه شخصيت والاي او ميدانستند. اخلاق و رفتار خوبش زبانزد همگان بود. هميشه مي گفت: تا خون در بدن داشته باشم، اجازه نميدهم يك وجب از خاك ميهن اسلامي به دست دشمن پليد بيفتد.
در يكي از سفرها كه براي ديدن والدين به محل زادگاهش آمده بود، مادرش به خاطر علاقه و مهرباني كه به اين فرزند خوب و شايسته داشت، او را توصيه نمود كه به وظيفهاش در دفاع از ميهن اسلامي ادامه داده و در اين راه هيچ كوتاهي نكند؛ اما مواظب خودش باشد كه مادر تحمل خبر ناگوار از دست دادن فرزند را ندارد.
اما اين شهيد عزيز در پاسخ چنين بيان كرد كه نه به هيچ قيمت و بهايي نميتوانم در حالي كه كشور در خطر هجوم دشمن قرار دارد، لحظهاي از پاي نخواهمنشست و درنگ نخواهم كرد. تا آخرين قطره خون از سرزمين و خاك و ناموس دفاع خواهم كرد. خون من از سربازي كه روي زمين ميجنگد، رنگينتر نيست. از مرگ هراسي ندارم و راضيم به رضاي خدا و به شهادت افتخار ميكنم، اگر خداوند نصيبم كند.
دومين زمان در آزمون استاد خلباني، موفق شد؛ ولي با توجه به نيازي كه در جبهه و جنگ به نيروهاي كارآمد احساس ميشد، حضور در جبهه را از تدريس و استاد خلباني ترجيح داد.
دوستانش وي را فردي بسيار بيباك و نترس و جسور ميشناختند. اكثر پروازهاي او افتخاري و بدون نوبت و به صورت داوطلبانه بود. در پروازها گاهي براي سركوبي نيروهاي بعثي در خاك دشمن پيش ميرفت.
در روز 23 تيرماه 1361 به عنوان داوطلب و بدون اين كه نوبت پرواز او فرارسيده باشد، به اتفاق چهار فروند هليكوپتر كبري به خاطر اين كه خاك كشور را از لوث وجود دشمن نجات دهد و پشتيباني تعدادي از نيروهاي ايراني كه در خطر پاتك دشمن قرار داشتند، به طرف بصره عراق به پرواز درآمد كه هلي كوپترش در نزديكي بصره به وسيله نيروهاي ملعون بعثي مورد اصابت موشك قرار گرفت وهمراه كمكخلبان و همپروازش، “ايرج عيوضي” به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.
وصيتنامه شهيد ميرمرادزهی
با درود فراوان به روح پاك شهداي گلگون كفن ايران با سلام بر رزمندگان اسلام و با سلام به رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران.
خدايا تورا شكر ميگويم كه اين فرصت را به من دادي تا ايمانم را به تو بيازمايم و پا در راه پرشكوه شهادت بگذارم. تو را شكر ميگويم كه اين امكان را به ما دادي كه در مبارزه حق و باطل در جبهه حق، تا ميتوانيم از ايادي شيطان بكشيم و پيروز گرديم و اگر كشته شديم، به پيروزي بزرگتري نايل شويم.
همسر عزيزم، از اين كه مدتي را با من با همه گرفتاريها گذراندي، متشكرم. اجرت با خدا. و از اين كه تو را صبور و بردبار ميبينم، لذت ميبرم و خوشحالي من به همين است. يادت باشد كه آساني هميشه همراه سختي است.
همسر عزيزم، اگر برايم ارزش قائل هستي، تا آنجا كه امكان دارد، بچههايم را به نحو احسن و در راه اسلام راستين تربيت كن و نگذار كه بدبختي و بيچارگي بكشند و احساس كنند كه پدر ندارند. هيچ وقت به حرف مردم گوش نده و هر كاري كه ميكني، مقداري دربارهاش فكر كن و بعد در آن مورد تصميم بگير.
ضمناً من چيزي ندارم ولي هر آنچه كه هست متعلق به تو و بابك و بهاره عزيزم ميباشد. و اين چيزهايي بوده كه با تلاش همديگر جمع كردهايم. ضمناً ميداني كه من پولي براي تو نگذاشتهام. از يك كسي مثل آقاي رضايي پول بگير و بعداً به او پول بده و به يكي از دوستانم به نام محمود مسرت گفته ام كه دنبال تسويه حساب با ارتش باشد و كارها را درست كند. پولي را كه ارتش ميدهد بگيرد و وقتي كه رفتي تهران، براي زندگي با حاجآقا رضايي مشورت كن و كمك بگير. بلافاصله بعد از مرگم، تلگراف بزن سراوان براي برادرم و تلفن كنيد زاهدان براي پسرعمويم و اگر توانستي بعداً هم يك سري به مادرم بزن تا بچهها را ببينند.
پدر و مادر عزيزم هميشه صداقت و فداكاريهاي شما را از ياد نخواهم برد.
مادر جان! از مرگم نگران نباشيد، چون اگر در جريان باشي توي ايران هزاران مادر هستند كه پسرهاي جوانشان را از دست دادهاند و من از آنها بهتر نيستم. برايت صبر و استقامت از خدا ميخواهم.
پدرجان، تو اين جا نيستي و من كه حالا دارم اين چند كلمه را برايت مينويسم، دلم برايت خيلي تنگ شده است. ولي چه كار كنم. اگر بچههاي مرا دوست داري، نگذار بچههايم زجر بكشند و هر چند وقت كه آمدي ايران، برو تهران و يك سري به بچههايم بزن. و هر چندوقت يك بار، ببرشان سيب پيش مادرم تا بچهها را ببينند.
در ضمن پدرجان مهران را فراموش نكن. من كه نتوانستم برايش كاري بكنم. نگذار بچههايم بيپول باشند و احساس كنند توي اين مملكت، پدر ندارند. مرا كه پسر خوبي برايت نبودم و لياقتش را نداشتم، حلال كن.
برادران عزيزم، واحد جان و هدايت جان، مهران جان و هوشنگ جان و منصور جان مرا حلال كنيد و مخصوصاً واحد جان و هدايت جان، شما كه بزرگ هستيد، مرتب به بچههايم سر بزنيد و حالشان را جويا باشيد و پدرم را راضي نگهداريد و نگذاريد ناراحت باشد.
يك قطعه از عكسهايم را بزرگ كنيد و ببريد براي مادرم و هميشه در منزل قاب شده باشد.
خواهران عزيزم، مرا حلال كنيد و مواظب مادر باشيد و اذيتش نكنيد كه زندگي ارزش ندارد.
پدربزرگ و مادربزرگ مهربانم، خدمتتان سلام عرض ميكنم. برايم دعا كنيد.
كليه اقوام را سلام دارم و از ايشان طلب مغفرت دارم.
اگر امكان دارد، محل دفن را بگذاريد در اختيار فاطمه، چون حداقل بچههايم را مرتب ميآورد سر خاك تا من ببينمشان.
به كليه اقوام سلام مرا برسانيد.
خدا نگهدار همگي شماها.
ضمناً از دوستانم تقاضامندم كه بعد از مرگم مرتب به بچههايم سر بزنيد.
همسر عزيزم به اعصابت مسلط باش و مرا فراموش كن و براي بچههايت پدر و مادر باش. از عكسهايم اگر خواستي بزرگ كن و داشته باش.نوشته شده در تاريخ 8/4/61 محمدامين ميرمرادزهی
يادش گرامی و راهش پر رهرو باد.