... امروز: یکشنبه - 25 شهریور - 1403
اخبار سیستان و بلوچستان 31 مرداد 1403 - 4 هفته پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

نقدی بر انتقادات وارده در خصوص نخستین قیام سیستانی ها به خوانخواهی از امام حسین(ع)

اخیراً مقاله ای در‌ یکی از پایگاه‌های خبری از جناب آقای قاسم سیاسر با عنوان “ نقد ادعای نخستین قیام سیستانی ها به خونخواهی از امام حسین (ع) ” منتشر شده است و البته متعاقب آن آقای محمدباقر حیدری نسب، جوابیه ای مستند بر آن نوشته ، منتشر نموده و مجددا آقای قاسم سیاسر نیز پاسخی بر آن نوشته و انتشار داده است. اینجانب با بررسی مجموعه این سه نوشتار بر آن شدم تا ضمن توصیه دوستانه به آقای قاسم سیاسر که بحمدالله ایشان از علاقمندان و دوستداران سیستان تلقی می گردند و اهل قلم و اندیشه نیز هستند ، عطف توجه شان را به رعایت جانب انصاف در نقد و تحلیل و تمرکز بر نقد علمی و نه برداشت های شخصی و تفسیر به رای گزاره های تاریخی جلب نمایم. اصولا میدانیم که تاریخ و تاریخنگاری مشعون از روایت های متعدد و بعضا برداشت های متفاوت از یک واقعه تاریخی از سوی محققین وپژوهشگرانی با نحله های فکری و خواستگاه های اجتماعی متنوع است . بنابراین کمتر میتوان حکم قطعی بر هر یک از این برداشت های تاریخی صادر نمود، بلکه با قرائن و شواهد و مشابهت یابی در سایر منابع و با بررسی های تطبیقی و تلفیقی تا حدودی جنبه هایی از واقعیت و بعضا گوشه هایی از حقیقت را میتوان کشف نمود . بنابراین از جاییکه در فقره نخستین قیام مردم سیستان به خوانخواهی از امام حسین ( ع ) ، و طرح آن در مجامع عمومی و ثبت سال روز آن در تقویم ملی کشور، هدف ایجاد و تقویت انگیزه و باورمندی دینی و ارتقای همبستگی و انسجام ملی و منطقه ای بوده و هست، از این رو به نظر می رسد که در نقد و بررسی های علمی این موضوع نیز نیاز به هم افزایی و ارتقای چنین نگاهی بیشتر احساس میشود تا بهانه جویی و کمرنگ کردن آن ! اینک از این منظر چند نکته را در خصوص نقد جناب سیاسر به مسئله نخستین قیام یادآور میگردم .

۱- جناب قاسم سیاسر نقد خویش را بر قیام مردم سیستان به خونخواهی از قیام امام حسین(ع)، اینگونه آغاز نموده که؛ “ چندی است برخ ی دعوی تازه‌ای کرده‌اند و معرکه ای شگرف آراسته اند. آن ها به زعم خویش، در کتاب «تاریخ سیستان» به کشفی بدیع نائل آمده‌اند و پس از گذشت هزار سال از نگارش نخستین بخش این اثر، غبار زمان از آن برگرفته‌اند. مدعایشان این است که «نخستین قیام به خونخواهی از امام حسین (ع) را سیستانی‌ها رقم زده‌اند» استنادشان، چند سطر است که در کهن‌ترین بخش تاریخ سیستان ذکر شده و عیناً نقل می‌شود : … و معروف است پس چون این خبر به سیستان آمد، مردمان سیستان گفتند نه نیکو طریقتی برگرفت یزید که با فرزندان رسول علیه السلام چنین کرد. پارۀ شورش اندر گرفتند. عباد [بن زیاد] سیستان هم به مردم سیستان سپرد. بیست بار هزار هزار درم اندر بیت المال جمع شده بود از غنائم کابل و دیگر مال‌ها برگرفت و به بصره باز شد. عبید بن زیاد برادر خویش را یزید بن زیاد را و دیگر برادر بوعبیده زیاد را به سیستان فرستاد، اندر اول سنه اثنی و ستین ( ۶۲ ق) (ص ۸۹ چاپ عکسی و ۱۰۰-۹۹ چاپی بهار) . “ سپس ایشان این مطلب را دستمایه قرار داده و با ذکر مطالبی از تاریخ طبری و ترجمه آن در تاریخ بلعمی، در صدد تخطئه و یا لااقل کم اهمیت جلوه دادن این فراز از تاریخ سیستان برآمده است. بدین منظور تلاش کرده اثبات کند یا لا ا قل فحوای کلام ایشان آن است که بگوید: عباد ابن زیاد را مردم سیستان بیرون نکرده اند، بلکه یزید ابن معاویه چون سلم ابن زیاد را به امارت سیستان و خراسان گمارده، عباد خودخواسته سیستان را ترک کرده است. در عین حال در تناقضی آشکار ضمن تایید شورش مردم سیستان، خواسته اثبات نماید که این قیام نبوده و شورش بوده است؟! (نگاه کنید به نقد آقای قاسم سیاسر در پایگاه خبری تحلیلی دیار عیار ، ۲۱ مرداد ۱۴۰۳ ). او برای اثبات این ادعا می افزاید: “ بر اساس شواهد تاریخی، دستگاه خلافت از میزان خراجی که از سیستان به بصره و سپس شام می رسیده رضایت نداشته و امیر جدید یعنی سلم دو برادر دیگرش یزید و بوعبیده را به حکومت سیستان فرستاده است، نه عبیدالله به روایت نادرست تاریخ سیستان! و می افزاید: روایت مفصل و دقیق تر دو منبع طبری و بلعمی نشان می دهد ترک سیستان از سوی عباد بن زیاد حاکم سیستان در سال ۶۱ ق، نه به خاطر شورش مردم سیستان، بلکه به دلیل تغییر سیاست یزید بن معاویه خلیفۀ وقت در قبال ادارۀ سرزمین های شرقی خلافت صورت گرفته است. “

در عین حال در نقد قیام مردم سیستان ایشان برداشت خویش را اینگونه عنوان میدارد که؛ “ چنین می نماید که واکنش گروهی از مردم سیستان به خبر شهادت امام حسین در کربلا اعتراضی محدود در مجلس اعلام این خبربوده که با روایت جانبدارانه دستگاه حکومت عباد انجام شده؛ چنان که گفته اند: «نه نیکو طریقتی برگرفت یزید. در این روایت، تمام مسئولیت شهادت امام حسین(ع) به یزید بن معاویه نسبت داده شده وبه نقش پررنگ عبیدالله برادر عباد در شهادت امام حسین (ع) و یارانش هیچ اشاره ای نشده است. محتمل است که واکنش هایی از این دست در سایر شهرهای دیگر نیز رخ داده باشد. “ ( نگاه کنید به نقد آقای قاسم سیاسر در پایگاه خبری تحلیلی دیار عیار ، ۲۱ مرداد ۱۴۰۳ ).

بنابراین چنانکه ملاحظه می شود جناب قاسم سیاسر سعی دارد که برداشت شخصی خویش در مخالفت با قیام مردم سیستان به خوانخواهی امام حسین(ع) را لباس نقد تاریخی بپوشد و با تفسیر به رای از بیانات طبری و بلعمی، پشتوانه علمی نیز بر آن بسازد!!! زیرا در انتهای همین نقدی که ایشان بر نخستین قیام مردم سیستان نوشته، متوجه مکنونات قلبی ایشان می شویم که از ابتدا چون به اعتراض ایشان به ثبت سالروز این قیام در تقویم ملی کشور، روی خوش نشان داده نشده، ایشان ناراحت است و علیرغم اینکه این مسئله در شورای فرهنگ عمومی استان، شورای فرهنگ عمومی کشور و نهایتا در شورایعالی انقلاب فرهنگی ایران، با بررسی های همه جانبه توسط دهها استاد مسلم تاریخ اسلام، تاریخ ایران، جامعه شناس، مردم شناس و غیره، به تصویب رسیده، اما ایشان کماکان دوست دارد که همه این نهادهای ملی و منطقه ای و صائب نظران و دانشمندان را زیر سوال برده وخویشتن را عالم تر از بقیه بنمایاند؟!!! ایشان در انتهای همون نقد آورده است: “ چند سال قبل برخی از مدعیان نخستین قیام مردم سیستان به خون خواهی از امام حسین (ع) همان مطالب مرحوم علی رجبی دوانی را به شکل دیگری طرح و در پی ثبت این رویداد برآمدند. این موضوع را در قالب طرحی به شورای فرهنگ عمومی به ریاست مرحوم حجت الاسلام عباسعلی سلیمانی نماینده وقت ولی فقیه در استان و رئیس شورای فرهنگ عمومی آوردند. نگارنده در آن زمان یکی از سه عضو حقیقی شورای فرهنگ عمومی استان بود. در آن جلسه پس از طرح موضوع نخستین قیام از سوی یکی از موافقان، نگارنده طی سخنانی مدعای نام برده را با تکیه بر روش شناسی تاریخی نقد و رد کرد. مقرر شد موافقان طرح و نگارنده با تشکیل چند جلسه، موضوع را بازنگری و تدقیق کنیم. اما آن فرد و دوستانش ترجیح دادند موضوع ثبت نخستین قیام را از مجرای دیگری خارج از چارچوب شورای فرهنگ عمومی استان پیش ببرند و زمانی به مقصودشان رسیدند که مرحوم عباسعلی سلیمانی نماینده ولی فقیه و رئیس شورای فرهنگ عمومی استان جای خود را به حجت الاسلام مصطفی محامی داده بود . “

۲- آقای قاسم سیاسر برای اینکه بیان تاریخ سیستان در خصوص نخستین قیام مردم سیستان را کم ارزش جلوه دهد، متاسفانه به نوعی کل تاریخ سیستان را تخطئه و زیر سوال برده!!! و به نقل از محمدرضا(بابک) سلمانی، نسخه پژوه تاریخ سیستان از مقدمه و تعلیقاتی که بر چاپ عکسی نسخۀ شماره ۶۹۲ کتابخانه مجلس سنا یعنی همان نسخه تصحیح بهار نگاشته است، نقل و قول میکند که نویسنده قسمت نخستین تاریخ سیستان احیانا تحت تاثیر خوارج بوده و نسبت به صفاریان شیفتگی داشته و به غزنویان اکراه داشته، به اشاعره بیشتر توجه داشته و … پس برای خوشایند حاکم وقت چیزهای نوشته که معلوم نیست واقعیت داشته باشد!!! چنانکه ازمحمدرضا(بابک) سلمانی نقل میکند که؛ “ دست کم چهار گرایش عمده در مولف این بخش(تاریخ سیستان) می‌توان نشان داد: شیفتگی به صفاریان، تعلق خاطر به خوارج و ستایش از ایشان، اکراه از غزنویان، میل به امیر ابوالفضل حاکم وقت سیستان و سلاجقه . برای اینکه خیال مدعیان از رویکرد مذهبی روایتگر روشن شود، نظر سلمانی را که از فحوای متن تاریخ سیستان استخراج کرده، ذکر نموده «گرایش مولف به اشاعره و تنفرش از معتزله نیز طبیعی می نماید» می دانیم که اشاعره نسبت به سایر مذاهب اهل سنت نگرش معتدل تری به اهل بیت پیامبر داشته اند. “ حال باید از آقای سیاسر پرسید که چگونه ممکن است که حرف آقای محمدرضا سلمانی حجت باشد، اما گفته تاریخ سیستان که تاریخی معتبر و مور د وثوق اکثر اهل فن و تاریخ دانان و اساتید مشهور تاریخ بود ه و هست و همسنگ تاریخ طبری، تاریخ بیهقی و تاریخ بلعمی و غیره محسوب میگردد، معتبر نباشد ؟! . چند مورخ و صاحب نظر تاریخ این گفته آقای سلمانی را تایید کرده و می نمایند؟! مگر به جز آن است که آقای محمدرضا سلمانی برداشت شخصی خویش را از برخی شواهد تاریخی که به نظر ایشان درست آمده، ابراز داشته است؟! ا گر چه نظرات هر کسی برای خودش معتبر است، اما اعتبار تاریخی و تطابق آن با واقعیات تاریخی را بایستی دیگرانی که صاحب نظر هستند تایید و به تواتر برسد تا قابل استناد باشد. چنانکه این تواتر در خصوص تاریخ سیستان و محتوی آن به کرات از سوی صاحب نظران و اندیشمندان برجسته تاریخ ابراز و به اثبات رسیده است. از این رو بدیهی است که خوانندگان محترم این سطور نقل تاریخ سیستان در خصوص اولین قیام مردم سیستان به خوانخواهی امام حسین(ع) را بر گفته یک نفر که گمان و برداشت شخصی خویش را ابراز داشته، ترجیح بدهند.

۳- در خصوص نقل تاریخ طبری و تاریخ بلعمی در فرستادن یزید ابن زیاد به سیستان از سوی سلم ابن زیاد، باید گفت که در تنافی با موضو ع قیام مردم سیستان نیست ، زیرا تفاوت تنها در فرست نده یزید بن زیاد است که تاریخ سیستان می نویسد عبیدالله او را به سیستان فرستاد و این کتب تاریخی می نویس ن د که سلم بن زیاد او را فرستاد . بنابراین هر یک از این دو روایت را بپذیریم تفاوتی در اصل موضوع قیام مردم سیستان قبل از رسیدن یزید ابن زیاد و در زمان حضور عباد ابن زیاد در سیستان و فرار وی بواسطه قیام مردم سیستان نمی کند. اما تخفیف دادن این قیام به شورش از سوی آقای قاسم سیاسر و در عین حال اینگونه شورش ها را طبیعی جلوه دادن و مسبوق به سایق دانستن، نوعی سو گیری و فرار از واقعیت است! جناب سیاسر در این خصوص در نقد خویش آورده است که؛ “ با مراجعه به متن تاریخ سیستان می‌توان دید که مردم سیستان بارها با حاکمان سیستان سر ناسازگاری داشته اند و شورش‌های متعددی علیه حاکمان منصوب دستگاه خلافت به پا کرده‌اند که مؤلف تاریخ سیستان برخی از آن‌ها را ذکر کرده است. این شورش‌ها را باید در چارچوب اقتضائات تاریخی، اجتماعی و سیاسی خاص حاکم بر سیستان تحلیل کرد “.

اینک باید گفت نه آنگونه است که جناب سیاسر ابراز داشته، چون قیام‌هایی از سیستانی‌ها در همان عصر صورت پذیرفته که نه صرفا بر اساس اقتضائات تاریخی، اجتماعی و سیاسی ، بلکه جنبه دینی و باور مند ی داشته‌اند . از جمله اعتراض بزرگان سیستان علیه حاکم وقت سیستان ( عبدالرحمن بن سمره ) در دفاع از امیرالمؤمنین و علیه معاویه و عدم سب علی(ع)، حدود سال ۴۵ هجری یعنی تقریباً ۱۶ سال قبل از قیام به خونخواهی صورت پذیرفته است (تاریخ سیستان، ص ۸۹ و احیاء الملوک، ص ۴۹) . همچنین قیام علیه حجاج بن یوسف ثقفی پس از آن در سال ۸۲ هجری یا قیام علیه خوارج به خاطر دشنام به امیرالمؤمنین در عصر امام صادق (ع)، که همه بر اساس اعتقادات و باور مندی به خاندان عصمت و امامت بوده است (رجوع شود به کتاب تشیع در سیستان) .

۴- بدتر از همه اینکه جناب قاسم سیاسر خود را به جای ح َ ک َ م قرار داده و نیت خوانی نموده و حکم صادر کرده است که مردم سیستان نه از روی فکر و اندیشه قیام نموده اند، بلکه بصورت ا ح ساسی شورش و حرکتی کور شورشی به پا کرده اند!!! ایشان مشخصا گفته است؛ ” از نگاه نویسنده بین شو رش و قیام تفاوت بنیادی وجود دار د: قیام دارای تدارکات فکری و تمهیدات فرهنگی است؛ اما شورش حرکتی کور و فاقد تمهیدات فکری است “ . اینک در پاسخ به این تفسیر به رای ایشان باید گفت؛

اولاً در منابع تاریخی بسیاری از جاها این دو کلمه مترادف بکار برده شده و تفاوتی بین این دو قایل نشده اند، چنانکه از اقدام ابومسلم خراسانی هم با عنوان شورش و هم قیام یادشده (ترجمه البداء و التاریخ ج ۲ص۹۴۲) ، یا به بر خی قیام‌ها عنوان شورش دارند ، همچون شورش سفیانى بر ابوالعباس (همان ج۲ ص۹۴۸) و… اصولا در گفتمان عمومی حرکت های اجتماعی و مردمی علیه حکومت از نگاه حاکمیت شورش محسوب می‌گردد ، در حالیکه از نگاه مردم قیام تلقی می‌گردد .

ثانیاً قطعا قیام مردم سیستان تدارکات فکری و فرهنگی داشته ، چنانکه مردمی از سیستان در جنگ صفین آگاهانه شرکت کرده و در رکاب امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند (الإکمال ج۱ ص ۲۹۵) و یا امتناع از لعن حضرت علی (علیه السلام) با وجود فشار از جانب بنی امیه بر مردم سیستان و تنظیم صلحنامه با بنی امیه مبنی بر عدم لعن (معجم البلدان ج ۳ ص ۱۹۳٫و…) ، جالب اینکه این موضوع در۲۰ سال قبل این واقعه بوده و بنابراین مردم سیستان آگاهانه و فکورانه تصمیم به قیام گرفتن و نه آنطوریکه جناب سیاسر آنرا حرکتی کور و شورش فاقد تمهیدات فکری میداند!!!

ثالثا برای اینکه عطف توجه جناب سیاسر و سایر خواندگان محترم این سطور را به آگاهی و درایت و فکور بودن مردم سیستان از گذشته های دور تاریخی تا زمان قیام به خوانخواهی امام حسین(ع) و پس از آن جلب نمایم، چگونگی پذیرش اسلام از سوی سیستانی ها و خدمات سیستان و سیستانی ها به نشر فکر و اندیشه اسلامی در اقصی نقاط جهان، را بصورت موجز اشاره می نمایم. پس از آمدن لشکریان اسلام در سال۳۰ هجری به سیستان، با توجه به زمینه های فرهنگی، اجتماعی قو ی که در این منطقه وجود داشت و مؤبد مؤبدان و بزرگان سیستان از آمدن پیامبر (ص) و دین مقدس اسلام در کتاب های شان خبردار شده بودند، بدون جنگ و خونریزی اسلام را پذیرفتند و بعدها خدمات شایانی نیز به گسترش اسلام نمودند. چنانکه در تاریخ سیستان بعنوان یک سند معتبر، آنجا که از چگونگی آمدن اعراب به سیستان و گشودن شهر زرنج صحبت شده می گوید که پس از رسیدن لشکر ربیع بن زیاد، سرکرده مسلمانان به دروازه های شهر زرنج و برخورد مقدماتی آنان با سپاهیان سیستان، “پس شاه سیستان، ایران بن رستم بن آزادخو بن بختیار، مؤبد موبدان را و بزرگان را پیش خواند و گفت این کاری نیست که به روزی و سالی و به هزار بخواهد گذشت و اندر کتاب ها پیداست، و این دین و این روزگار تا زمان سالیان باشد. بکشتن و به حرب این کار راست نیاید و کسی قضا آسمانی نشاید گردانید، تدبیر آن است که صلح کنیم، همه گفتند که صواب آید، پس رسول فرستاد که ما به حرب کردن عاجز نیستیم، چه این شهر مردان و پهلوانانست، اما با خدای تعالی حرب نتوان کرد و شما سپاه خدائید و ما را اندر کتاب ها درست ا ست بیرون آمدن شما و آن محمد علیه السلام و این دولت دیر بباشد، صواب صلح باشد” (تاریخ سیستان، ۱۳۶۶: ۸۱).

از این بیان صریح تاریخ سیستان در می یابیم که سیستانیان و بزرگان آنان در این دوره مردمانی بسیار دانشمند و فهیم بوده و از مسائل فرهنگی و اجتماعی زمان خویش آگاه و بر علوم زمان نیز احاطه داشته و در عین حال بسیار منطقی و هوشمند بوده اند. زیرا به حقیقت اسلام بسیار زود پی برده و علیرغم داشتن دینی کهن (زرتشتی)، اما چون دین مقدس اسلام را مکمل دین خود و به حقیقت کامل تر از آن دیدند، براحتی با آن کنار آمده و بدون هیچگونه مقاومت و ایستادگی به پذیرش آن تن در دادند. البته مسلمانان نیز جهت گسترش تعالیم اسلام در سیستان و نواحی اطراف آن که گلوگاهی مهم برای گسترش اسلام به مرزهای هند و کابل و چین به حساب می آمد، درهمان سال های اولیه حضورشان، با فرستادن علما و فقها و قراء به این منطقه در تحکیم مبانی دینی آنان همت گماشتند و به همین جهت در مدت زمانی کوتاه پس از آن بزرگانی چند در علوم مختلف فقه، حدیث، عرفان، کلام، منطق و غیره از سیستان برخاستند و در سراسر بلاد اسلام مصدر گسترش مبانی ارزشی دین و علوم زمان خویش گردیدند. چنانکه به گفتۀ تاریخ سیستان؛ در سال ۳۳ هجری یعنی درست ۳ سال پس از فتح سیستان توسط مسلمانان،” عبدالرحمن بن سمره” بعنوان ولایتدار به همراه جمع زیادی از مسلمانان که به داشتن ایمان فراوان و دانش در دین بلند آوازه بودند، به سیستان آمدند، تا به تعالیم دینی آیین اسلام بپردازند، که از جمله آنها” شیخ حسن بصری” که بعدها یکی از مشهورترین مشایخ صوفیه و از عرفای بزرگ اسلام گردید، در سیستان به موعظه و آموزش پرداخت. در این باره تاریخ سیستان گوید: عبدالرحمن به سیستان آمد و عبادبن الحصین صاحب شرطه او بود و سه سال بدین دیار بماند و حسن بصری اینجا بود و مسجد آدینۀ سیستان عبدالرحمن بنا کرد، محراب آن حسن بصری نهاد و اندرین سه سال بیشتر آن بود که حسن بصری به مسجد آدینۀ سیستان اندر نشست و مردمان سیستان بر او علم خواندند (تاریخ سیستان، ۱۳۶۶: ۸۹-۸۸) از جائیکه شیخ حسن بصری از لحاظ قومی خاستگاه ایرانی داشت و مدت زیادی از زندگیش را در جنوب عراق و بصره که عمیقاً متأثر از فرهنگ ایرانی بودند، گذرانده و پدرش ابوالحسن یاسر فیروز ایرانی بود، بنابراین حضور وی در سیستان سودمند واقع شد و نفوذ حسن بصری در زمان ربیع در سیستان بالا گرفت و علمای عرب بیشتری به سیستان آوردند و مردم این ناحیه را واداشتند که به فراگیری قرآن و فرایض اسلامی روی آورند (بلاذری،۱۳۶۷: ۱۹۸) در دوره های بعد بسیاری از موالی و غلامانی که در فتوحات اولیۀ اعراب از اطراف سیستان، مثل بست، رخج و غیره، بدست آنان اسیر و به بغداد و بصره فرستاده بودند، با توجه به زمینه های فرهنگی و هوش و استعداد سرشاری که داشتند، بزودی علوم اسلامی را نیز فرا گرفتند و در امور مسلمین بسیار مؤثر واقع شدند. در جایی دیگر مؤلف تاریخ سیستان از برخی از بزرگان و علماء سیستان یاد می کند که پس از اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشان را بدانستند به فضل، آنگاه آنان را اینطور بر می شمرد: عکرمه الفقیه موالی العباس که بیشتر روایات از وی آید اندر فقه، معاذبن مسلم که مهدی (راهنما و پیشوا ) ولایت همۀ خراسان و سیستان بود، وز پس وی یحیی بن معاذبن مسلم و از پس وی بسام مولی لیث بن بکر که از بزرگی درجات و علم بدان جایگاه برسید که خویشتن را به صد هزار دینار بازخرید از مولایی خویش، گفتند که خیری خط نخواهی؟ گفت نه، که من خویشتن را بیش از این ارزم، و ابراهیم بن بسام با بزرگی او پسر او بود، و فیروزبن مولی الحصین بن ابی ابحر العنبری از سیستان بود، این فیروز با عالمی که بود، دلاوری نیز بود و زهیر نعیم، و عفان بن محمد، و عثمان عفان و ابوحاتم سجستانی، و سلیمان بن الشعث و عثمان بن العبد، و ابوداود، و. .. (تاریخ سیستان، ۱۳۶۶: ۲۰-۱۹).

۵- جناب قاسم سیاسر در تعریضی که به جوابیه آقای محمدباقر حیدری نسب، در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ در پایگاه خبری تحلیلی دیار عیار زده است عنوان نموده که؛ “ او از همان منابع تاریخی که نگارنده در مقاله‌اش آورده، بهره گرفته و به نتایج متفاوتی رسیده است. پیداست دو رویکرد ِ به کلی متفاوت به بررسی های تاریخی در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند: الف) رویکرد اعتقادی و باورمندانه به موضوعی که از قضا با احساسات و عواطف شیعی برخی از سیستانی‌ها پیوند خورده است . ب) رویکرد کارشناسی و علمی . ” وی در ادامه آقای حیدری نسب را از نوع اول و خود را از نوع دوم معرفی نموده و معتقد است که؛ “ افرادی مانند حجت الاسلام حیدری نسب با رویکرد عقیدتی به بررسی موضوعات تاریخی می‌پردازند. این افراد، پیش از شروع پژوهش، باورهایی را به عنوان «حقیقت» پذیرفته‌اند و در منابع تاریخی به جستجوی مطالبی برمی‌آیند که مؤید عقایدشان باشد. افراد ِدارای رویکرد اعتقادی اغلب با منابع ومستندات تاریخی به شیوه ای گزینشی برخورد می‌کنند. آنچه را که در تایید مدعای شان می‌یابند، برمی‌گزینند و در راستای اثبات آن تفسیر می‌کنند؛ مطالبی را هم که با ادعایشان همخوانی ندارد، کنار می‌گذارند. ” آنگاه ایشان خود را فردی کارشناس و با رویکردی کارشناسانه و علمی معرفی نموده و می گوید؛ “ نگارنده این سطور با رویکرد کارشناسی به بررسی موضوع پرداخته است. در این نگرش، پژوهنده، عقاید و تعلق خاطرش به منطقه ای خاص حتی زادگاهش را به تعلیق در می‌آورد و در بررسی موضوع دخالت نمی‌دهد. کسانی که با رویکرد کارشناسی، پژوهش درباره موضوعات تاریخی را وجهۀ همت شان قرار می‌دهند با شک و با بهره‌گیری از خرد نقاد پژوهششان را پیش می‌برند و به جستجوی حقیقت می‌پردازند، جستجویی که هیچگاه تمام نمی‌شود .”

اینک از قضا با بررسی مطالب جناب سیاسر نه تنها رد پایی از رویکرد کارشناسی و علمی، بلکه اغلب مطالب و ادله ایشان بر اثبات مدعای خویش، احساسی و با تفسیر به رای و نه استباط و استدلال تاریخی است! درست همان چیزی که طرف مقابل(حیدری نسب) را بدان متهم نموده است. جناب سیاسر در پاسخ به جوابیه آقای حیدری نسب بجای اینکه استدال های علمی و مستندات تاریخی بر رد قیام مردم سیستان بیاورد، آسمان و ریسمان را به هم می بافد که مولف تاریخ سیستان را متعصب و سست باور جلوه دهد و این بار بجای تاثیرپذیری از خوارج، وی را تحت تاثیر مذهب اسماعیله قلمداد نموده و گویی به اکتشاف ی تازه در این زمینه دست یافته و لذا به مقاله ای که یک نفر در مجله ای، اخیرا در این رابطه منتشر کرده التجا نموده است. جالب تر اینکه خود به نقل از همان منبع اعتراف میکند که عقاید اسماعیله از قرن چهارم به بعد در سیستان رسوخ نموده است. حال این چه ربطی به قیام مردم سیستان در سال ۶۱ هجری دارد، الله اعلم! البته ایشان بر اساس همون دیدگاهی که دیگران را بدان متهم میکند که؛ “ این افراد، پیش از شروع پژوهش، باورهایی را به عنوان «حقیقت» پذیرفته‌اند و در منابع تاریخی به جستجوی مطالبی برمی‌آیند که مؤید عقایدشان باشد. ” سعی دارد که صاحب تاریخ سیستان را قشری نشان داده و این بار متهم به اسماعیله گری نموده و مکتوبات آن در خصوص قیام مردم سیستان را از سر تعصب نشان دهد!!! وی در این باره گفته است؛ “ متنی نویافته درباره چگونگی رسوخ عقاید اسماعیلیه از قرن چهارم به بعد در سیستان و روابط شان با ملوک نیمروز به شیوه‌ای اتفاقی کشف و پاییز۱۳۸۹ش در مجلۀ «مطالعات تاریخ اسلام» منتشر شده است. «مریم معزی» استادیار گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد که متن مزبور به اهتمام ایشان انتشار یافته، نوشته است: «با توجه به نحوه انتشار اسماعیلیه در ایران، به نظر می‌رسد که نخستین دعوت‌های اسماعیلی در شهرها و مراکزی از ایران آغاز شد که دارای پیشینه استقرار گروه‌های مذهبی مخالف با اهل سنت بود. سیستان که به دلیل دوری و انزوایش از دیرباز پایگاه خوارج به شمار می‌رفت، از این نظر می‌توانست مکان مناسبی برای داعیان اسماعیلی به شمار رود. گفته شده که نخشبی (نسفی)، داعی اسماعیلی ماوراءالنهر در قرن چهارم دعوت اسماعیلی را به سیستان کشاند. دور از ذهن نیست که پیش از او داعیان قِرمطی، مذهب اسماعیلیه از نوع سبعی آن را به این دیار برده باشد. ” جالب است که این متن هم همه جا با شک و تردید با قضیه برخ ور د نموده و در همین چند سطر چندین بار از کلماتی نظیر؛ “به نظر می رسد”، ” از این نظر می توانست”، “ گفته شده “، “دور از ذهن نیست” و … این در حالی است که جناب سیاسر خود را کارشناسی حقیقت جو و بدور از تعصب قلمداد نموده و چنانکه گذشت مدعی شده که؛ “ با رویکرد کارشناسی، پژوهش درباره موضوعات تاریخی را وجهۀ همت شان قرار می‌دهند با شک و با بهره‌گیری از خرد نقاد پژوهششان را پیش می‌برند و به جستجوی حقیقت می‌پردازند، ” حال باید پرسید که جناب سیاسر، آیا حقیقت از لابلای “ حدس” ، “گمان”، “اما”، ” اگر”، “به نظر می رسد”، ” از این نظر می توانست”، “گفته شده “، “دور از ذهن نیست” و … بدست می آید؟!!! آیا این خرد نقاد و کار کارشناسی و پژوهشی است؟؟؟

۶- بدتر از همه اینکه چون جناب سیاسر قافیه را تنگ یافته و ادله علمی بر مدعای خویش نداشته، این بار به صحرای کربلا زده و از عالم و آدم طلبکار شده و از صدر تا ذیل همه را متهم نموده که همه با هم تبانی کرده و افتخار واقعه قیام به خوانخواهی امام حسین(ع)، را به اسم سیستان و سیستانی ها چون طرفدار نظام شیعی حاکم بر ایران هستند، ثبت کرده اند!!! وی در این خصوص گفته است؛ “ هر حکومتی «رژیم حقیقت» خاص خودش را خلق می‌کند. رژیم حقیقت حکومت‌ها لزوماً مبتنی بر حقیقت نیست؛ بلکه در پیوند با حفظ قدرت شکل می‌گیرد. این رژیم‌های حقیقت، فرشته محافظ حکومت‌ها هستند و هر حکومتی با تکیه بر آنها به خودش مشروعیت می‌بخشد. موضوع ادعای نخستین قیام سیستانی‌ها به خونخواهی از امام حسین(ع) چون در چارچوب رژیم حقیقت حکومت مستقر و مقوم ایدئولوژی دلخواه آن بوده، به واسطۀ نهادی تبلیغی ثبت گردیده است. ثبت این ادعا به معنای درستی آن نیست.” حال از جناب سیاسر باید پرسید که آیا حقیقت از پس فرافکنی و اتهام زنی کشف خواهد شد؟ ! در این خصوص قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم واگذار نموده و تنها باید گفت، اگر معنی نگاه کارشناسی و نگاه عالمانه به وقایع تاریخی از این دست است که جناب سیاسر بدان التجا جسته، بایستی در معنای کار کارشناسی و علمی تجدید نظر نمود.

عیسی ابراهیم زاده – دانشگاه سیستان و بلوچستان

نویسنده
ofoghesi_stan
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی فحش و افترا به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • موارد درگیری با کاربران در پاسخ به نظرات دیگر کاربران پذیرفته نمی‌شود.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عناوین داغ